دنیای واقعی
یکی دیگر از اصول اصلی تحلیل تکنیکال، تکرار الگوهای قیمت است. الگوها تکرار میشوند زیرا افراد در بازارها با درنظرگرفتن شرایط مشابه بازار، فعالیتهای خود را تکرار میکنند. متاسفانه، در دنیای واقعی، «شرایط مشابه بازار» در معرض تفسیر قرار دارد. بیایید یک بازار را در حین روندها و معکوسها دنبال کنیم تا ببینیم در یک الگوی تکنیکال چقدر آزادی عمل وجود دارد و زمانی که چیزها «بهطور نسبی» اتفاق میافتند چه باید کرد؟
بهترین الگوهای سازگار
بازده اوراق قرضه ایالات متحده آمریکا (۳۰ سال) از اوایل سال ۱۹۹۲ در یک روند نزولی قرار داشت. شکل ۱ آن را برای بیشتر سال ۱۹۹۳ نشان میدهد، بازدهی در محدودهی فشرده با محوریت ۶.۹ درصد بوده است. درحالی که یک الگوی مثلثی صعودی در حال شکلگیری بود و مومنتوم، به صورتی که توسط شاخص نسبی ۹ روزه روزه نشان داده شد، از طریق خط روند افزایشی خود به سمت پائین شکسته شده بود.
در نگاهی به این نمودار، اولین کاری که تکنسین باید انجام دهد، ترسیم خط روند نزولی از اوج نوامبر ۱۹۹۲ است. سپس، الگوی مثلثی مرتبط با فرودهای بازار در فوریه و آوریل باید رسم شود. بالای مثلث یک خط افقی واضح در ۷.۰۷ است. در اینجا، آنچه مشاهده میشود آن است که بالای مثلث و خط روند نزولی نوامبر، در یک معکوس بازار محلی به سمت نزولی، به هم میرسند. از آنجایی که مثلثها عموماً الگوهای ادامهداری هستند، شواهد حاکی از شکست نهایی ضلع پائین مثلث و ادامه روند نزولی است.
شکل ۲ سه ماه بعدی معاملات را اضافه میکند. در اوایل ژوئن، بازار الگوی مثلثی را شکست و به تنزل خود ادامه داد. در اینجا، آنچه مشاهده می شود آن است که روند کوتاهمدت جدید، بسیار شیبدارتر از خط روند بلندمدتتر است. هفت ماه قبل، این موقعیت یکسان اتفاق افتاد و بازار با تثبیت در مثلثی که به تازگی تجزیه و تحلیل شد، پاسخ داد. در اوایل ژوئیه، یک اصلاح کوچک وجود داشت اما قیمتها را به خط روند برنگرداند. هدف احتمالی، خط روند بلندمدتتر بود و از آنجا که این دستیافتنی نبود، این معامله منجر به ضرر اندکی شد.
از آن نقطه به بعد، تنها راه برای معامله این بود که در روند بمانید و از توقفهای دنبالهدار استفاده کنید زیرا معامله بسیار نزدیک به معکوس بازار، خیلی دشوار است. RSI به صورت فروش اشباع باقی ماند.
سرانجام در اکتبر ۱۹۹۳، درحالی که بازار درحال ایجاد یک کف پائینتر بود، RSI کف بالاتری را در نمودار خود (شکل ۳) ایجاد کرد. این واگرایی سرانجام، سیگنال اولیهای ارائه داد که به دره قیمت رسیده بود. توجه داشته باشید که این الگوی دره را میتوان به عنوان دره دوگانه ناقص طبقهبندی کرد.
زمانی که خط روند کوتاهمدت در نوامبر شکسته شد، سیگنال خرید داده شد و یک بار دیگر هدف، خط روند بلندمدت بود. زمانی که بازدهی به آن خط رسید، متوقف شد و برای چندین هفته در محدوده باریکی معامله شد. از آنجا که مومنتوم خنثی بود، ما باید منتظر سیگنال بعدی برای جهت میماندیم.
شکست از الگوی مستطیل ناقص نشان داده شد. شکستهای اضلاع جانبی از خط روند بلندمدت، ناشی از گذشت زمان به جای نتیجه حرکت قیمت بود. این وضعیت مستلزم تایید بیشتر برای حفظ اعتبار شکست بود. در شکل ۴، بازده به سمت بالا شکست و شکست روند بلندمدت را تایید کرد و یک روند قوی صعودی را برقرار کرد.
نتیجه
بسیاری از الگوهای بررسیشده در اینجا ناقص بودند و براساس تایمفریم مورداستفاده در تحلیل (روزانه در چندین ماه) ضررهایی ایجاد شد. این سناریو در بازار، احتمال بسیار بیشتری از موضوع «کتاب درسی» دارد. نکته کلیدی، توانایی تشخیص زودهنگام روند غلط و دیدن تصویر بزرگتر بلندمدت و کوتاهمدت باهم است. الگوهای تکنیکال بهندرت کاملاً شفاف هستند زیرا برخی از فعالان بازار منتظر نمیمانند تا قبل از اقدام، کامل شوند. این امر باعث میشود که الگوها کمی تحریف شوند، حتی گرچه معنای کلی تغییر چندانی نمیکند.