درس ۴ : باند بولینگر – بخش دوم

آبان 9, 1403

میانگین‌های متحرک می‌توانند از بالا و پایین گسترش یابند و به اصطلاح پاکت‌ نامه‌های (envelopes) معاملاتی را با نام «باند (bands) یا نوار‌» ایجاد کنند. معمولا، میانگین با درصد ثابتی از مقدار میانگین متحرک به سمت بالا تغییر می‌کند و باند یا نوار بالایی را می‌سازد؛ به همین ترتیب، میانگین با همان درصد کاهش می‌یابد و باعث ایجاد باند پایینی می‌شود. این «باندهای درصدی‌‌» سال‌ها است که مورد استفاده قرار می‌گیرند. این اندیکاتور بر این نظریه استوار است که قیمت‌ها در انواع بازارها تا حدودی غیر ارتجاعی (غیرقابل انعطاف) هستند؛ به این معنی که پیش از آن‌که اثرات عرضه و تقاضا حرکت قیمت‌ها را دست‌کم به طور موقت، متوقف کنند، آن‌ها نمی‌توانند به سرعت و با فاصله‌ی زیاد از سطوح کنونی منحرف شوند. باندها تلاش می‌کنند میزان واقعی این فاصله را به صورت کمّی بیان کنند.

بولینجر باند که با عنوان پاکت نامه‌‌های انحراف معیار (standard deviation envelopes) نیز شناخته می‌شود، در ۱۹۸۲ توسط جان بولینجر ابداع شد. بر اساس نظریات بولینجر، پهنای باند یک پاکت نامه (envelope) باید توسط بازار تعیین شود، نه فرضیات تحلیلگران – درست مانند آن‌چه در پاکت‌های درصدی انجام می‌شود. بر اساس این نظریه، فاصله‌ی پاکت معاملاتی از میانگین، تابعی از نوسان بازار است. این مسئله منطقی به نظر می‌رسد، زیرا یک بازار پرنوسان قطعا دارای نوسان‌های بیش‌تری از خط میانگین آن بازار است – حتی اگر یک روندِ کاملا مشخص و قدرتمندی حاکم بر بازار باشد. باندها باید بر اساس همین مسئله از هم باز شوند، نه این‌که وابسته به سیگنال‌های بازگشتی اشتباه باشند. در مقابل، وقتی یک بازار فاقد نوسان باشد، باندها باید به هم نزدیک شوند تا یک بریک‌اوت بتواند از همان ابتدا نمایان شود.

برای ایجاد بولینجر باند، باید یک میانگین متحرک مرکزی انتخاب شود. برای بیش‌تر بازارها، به خصوص بازار سهام، جان بولینجر یک میانگین ۲۰ روزه را برای تحلیل میان‌مدت توصیه می‌کند. فقط وقتی می‌توان طول میانگین متحرک را تنظیم کرد که شرایط بازار دلیل این کار را برای‌تان توجیه کند. لازم است به خاطر بسپارید، میانگین مورد استفاده برای باندها با میانگین مورد استفاده برای سیگنال‌های تقاطع میانگین متحرک یکسان نیست. بهترین راه انتخاب یک میانگین این است که میانگینی را بیابید که حمایت و مقاومت را برای نخستین اصلاح، به ترتیب، پس از یک سقف و کف بازار، فراهم کند.

شکل پایین یک نمودار ۳۳۰ روزه از Merck & Co را در بورس نیویورک نشان می‌دهد. ببینید چگونه میانگین متحرک ۲۰ روزه مقاومت را برای سقوط قیمت در اوایل ۱۹۹۳ ایجاد کرده است. وقتی روند در آوریل ۱۹۹۳ معکوس (بازگشتی) شد، نخستین اصلاح صعودی جدید توسط این میانگین حمایت شد. بعدا، وقتی بازار در ماه ژوئن به سمت پایین بازگشت، این میانگین سطح مقاومتی را برای نخستین اصلاحِ بالاتر ایجاد کرد.

بولینجر باند

شکل شماره‌ی ۲ نمودار مشابه‌ای است که بولینجر باند به آن اضافه شده است. جان بولینجر توصیه می‌کند هر باند باید با دو انحراف معیار از میانگین متحرک فاصله داشته باشد تا قیمت‌ها در حدود ۸۵ درصد از اوقات، داخل این باندها بمانند. وقتی قیمت‌ها خارج از این باندها بروند، تحلیل‌های زیر را باید در نظر گرفت.

  • معمولا پس از آن‌که باندها فضای اطراف میانگین را تنگ می‌کنند (نوسان کاهش می‌یابد)، پس از سپری شدن یک بازار نسبتا آرام، حرکت‌های سریعی اتفاق می‌افتند. در نوامبر ۱۹۹۳، فضای بین باند‌ها کم‌کم باریک شد و به دنبال آن، سه حرکت سریع به سمت بالا انجام شد.
    o علت – شرکت‌کنندگان در بازار سرعت فعالیت‌های‌شان را کاهش داده‌اند و منتظر بازار هستند تا ببینند به کدام سمت حرکت می‌کند. وقتی یک حرکت شروع شود، همگان برای شروع معامله بر می‌خیزند.
  • یک حرکت در خارج از باندها نشانه‌ای از ادامه‌ی روند است، نه پایان آن. غالبا، نخستین تلاش برای یک حرکت قوی قیمت‌ها را به خارج از باندها می‌کشاند. این نشانه‌ای از قدرت بازار صعودی و ضعف بازار نزولی است. این را می‌توانید تقریبا در همه جای نمودار ببینید.
    o علت – هنوز نوسان گسترش نیافته است تا بتواند روند جدید را جبران کند. سایر اندیکاتور‌ها نظیر RSI می‌توانند این را تایید کنند.
  • اگر حرکات نزولی (صعودی) که در خارج از باندها ایجاد شده‌اند، حرکات نزولی (صعودی) را به داخل باندها به دنبال داشته باشند، نشان‌دهنده‌ی بازگشت در روند هستند. ببینید چگونه Merck سقف جدیدی را در دسامبر ۱۹۹۲ در خارج از باندها ایجاد کرد، و سقف قیمت بعدی نیز داخل باندها اتفاق افتاد.
    o علت – شرکت‌کنندگان بازار افزایش نوسان را نپذیرفته‌اند، و بنابراین، به دنبال نوسان‌های قیمتی گسترده هستند تا بتوانند به سود برسند.

بولینجر باند

همان‌طور که گفته شد، در این اندیکاتور معمولا از یک میانگین ۲۰ روزه با دو انحراف معیار استفاده می‌شود. با وجود این، بولینجر به این نکته اشاره می‌کند که تحلیلگران ممکن است به میانگین بلندتر یا کوتاه‌تر و ارقام دیگری در خصوص انحراف معیار نیاز پیدا کنند. برای مثال، تحلیلگرانی که سعی می‌کنند چشم‌انداز بهتری نسبت به دوره‌های بلندمدت پیدا کنند، شاید میانگین ۵۰ روزه و انحراف معیار ۲.۵ را ترجیح بدهد. در مقابل، افرادی که در حال بررسی فواصل زمانی کوتاه‌تر هستند، شاید به دنبال میانگین ۱۰ روزه با انحراف معیار ۱.۵ یا ۱ باشند تا قدرت تفسیر بهتری به دست بیاورند.

Leave a Comment