کشیدن ماشه
معاملهگران روزانه و سرمایهگذاران بلندمدت به دلیل اختلافات میان افقهای زمانیشان، تفاوتهای زیادی با هم دارند. تحلیل تکنیکال به اولی میگوید بفروش و به دومی میگوید بخر، ولی آنها در یک کار با هم مشترک هستند؛ انجام معامله. هر یک از آنها به منظور اعمال استراتژیهایشان، چه بلندمدت و چه کوتاهمدت، باید تحلیلهای خود را به عمل درآورند. گام پایانی شامل انجام یک کار ساده میشود؛ «کشیدن ماشهی» معامله.
پرسشها
وقتی تمام نمودارها با خطوط روند، اندیکاتورها و سایر ابزارهای تکنیکال پر شوند، تحلیلگر باید آخرین معیارهای مورد نیاز را برای کشیدن ماشهی معامله تعیین کند. این فاکتورها شامل قیمت هدف برای برنده، قیمت توقف برای بازنده، و قیمتی هستند که معامله باید در آن اعمال شود. نظر بازار دربارهی یک سهام یا کالای خاص ممکن است گاوی یا صعودی باشد، ولی برای مثال، باید به پرسشهای متعددی نیز پاسخ بدهید.
۱. نسبت پتانسیل سود به پتانسیل ضرر در قیمتهای هدف و توقف چهقدر است؟
۲. آیا در حال معاملهی همسو یا مخالف جهت روند بلندمدت بعدی هستم؟
۳. آیا باید با قیمت کنونی بازار معامله کنم یا منتظر سطح قیمت اعمال بهتری باشم؟
اگر تحلیلهای قبلی را به درستی انجام داده باشید، به سادگی به پاسخ دو پرسش نخست میرسید. رسیدن به پاسخ سومین پرسش در دنیای ذهنی معاملات میتواند دشوار باشد. پاسخ این پرسش به زمانبندی تحلیل بستگی دارد. اگر تاکنون شکستهای تکنیکال یا سیگنالهای بازگشت ایجاد شده باشند، آنگاه برای انجام معامله بر اساس این سیگنال خاص شاید دیر شده باشد. شاید بهتر باشد پیش از انجام معامله، منتظر نخستین اصلاح بمانید.
اگر این سیگنالها قرار است اتفاق بیفتند (بر اساس نتایج تحلیل)، آنگاه شاید انجام معامله برای بیشتر معاملهگران، به جز معاملهگران پرتکاپو، خیلی زود باشد. با وجود این، چنانچه سیگنالها به تازگی صادر شدهاند، اکنون معمولا بهترین زمان برای انجام معامله در بازار است. میتوان این چنین فرض کرد که این موردِ آخر بهترین سیگنال برای معاملهگر یا سرمایهگذاری است که مرتبا بازارش را تحت نظر دارد.
بدون ترس
وقتی هدفها و توقفها تعیین شدند و سیگنالهای معاملاتی نیز صادر شدند، معاملهگر میتواند بدون ترس و نگرانی معاملهاش را اعمال کند. ضررها محدود خواهند بود و سودهای پیشبینیشده باید ارزش ریسک ضررهایشان را داشته باشند. به عبارت کلی، معامله هنگامی ارزشمند است که پتانسیل سود دستکم سه برابر پتانسیل ضرر باشد. به خاطر بسپارید، معاملهگرانی که بتوانند در ۴۰ درصد اوقات پیروز شوند، جزء افراد پیشرو در حرفهشان هستند. بدیهی است که بازار برای برندهها است، نه بازندهها.
شاخص نیکی در شکل شمارهی ۱ در آستانهی ۱۹۹۷ در وضعیت خرسی یا نزولی قابل توجهی قرار داشت. پس از سقوط نزدیک به ۲۰۰ واحد در یک هفته، بازار شروع به یک اصلاح افزایشی گُوِهشکل کرد؛ این حرکت اصلاحی تا اواخر فوریه ادامه داشت تا اینکه این شاخص دوباره دچار یک شکست نزولی شد. معاملهگران کوتاهمدت در طول سقوط بزرگ ۲۸ فوریه باید در میانروز اقدام به فروش میکردند. معاملهگران بلندمدت نیز برای فروش باید منتظر بسته شدن قیمت میماندند، ولی باید بررسی کنیم و ببینیم چرا همچنان این یک معاملهی محتاطانه بود؟
تحلیل تکنیکال نشان داد، روند بلندمدت نزولی است. اندازهی گُوِه نشاندهندهی یک هدف نزولی ۱۷،۵۵۰ بود و یک سطح توقف منطقی نیز سطح مقاومت ۱۸،۸۷۵ بود که در سرتاسر فوریه مشاهده میشود. قیمت پایانی ۲۸ فوریه ۱۸،۵۵۷ بود؛ بنابراین، هدف سود تقریبا ۱۰۰۰ واحد میشد. ضرر در قیمت توقف فقط مقداری بیشتر از ۳۰۰ واحد بود. این از یک نسبت ۳ در ۱ بهتر است و بنابراین، به عنوان یک ریسک خوب شناخته میشود.
در معاملات آتی پنبهی ماه می در بازار بورس نیویورک در شکل شمارهی ۲، قیمت، در هفتم مارس، در بالای یک مثلث نزولی در یک شکاف (gap) کوچک صعودی شکسته شد. در این وضعیت باید فورا ماشهی یک سفارش خرید در قیمت پایانی کشیده میشد. در صبح روز بعد، قیمت پیش از یک حرکت انفجاری رو به بالا، اندکی پایین آمد. ناتوانی در ارزیابی ریسک/پاداش معامله و اتخاذ یک تصمیم میتوانست ۱۰۰ واحد سود یک معاملهگر را در روز آینده از بین ببرد. این ریسک اساسا درست زیر خط روند برای مقداری به اندازهی ۷۵ واحد (تیک) متوقف شد. با توجه به اندازهی مثلث (خط زیری نشان داده نشده)، پتانسیل سود تقریبا ۵۵۰ واحد بود.
این مسئله ما را به وضعیت تحلیل آخرین لحظه میرساند. اکنون تحلیلگر باید تعیین کند آیا ۴۵۰ واحد باقیماندهی سود ارزش ۱۷۵ واحد ریسک کنونی را دارد یا خیر. در اینجا، نسبت کمتر از ۳ به ۱ است؛ بنابراین، شاید بهتر باشد منتظر یک پولبک بماند، وضعیت معامله را مجددا بررسی کند، و سپس تصمیم بگیرد.
برای تکمیل این بخش، به یک معاملهی زیانده نگاهی میاندازیم؛ در اینجا میبینیم کشیدن ماشه برای خروج از یک معامله معمولا به اندازهی ورود به معامله حائز اهمیت است. در شکل شمارهی ۳، نرخ دلار استرالیا/دلار ایالات متحده در ۷ نوامبر به زیر حمایت تکنیکال خود شکست. این اتفاق باید ماشهی یک سفارش خرید را میکشید. با وجود این، روز بعد، بازار دچار بازگشت شد، و این جفت ارز را مجددا به بالای خط حمایت قبلی — قیمت توقف از پیش تعیینشده — فرستاد. معامله باید فورا متوقف میشد. در سه هفتهی بعد از آن، قیمتها افزایش یافتند.
درسی که در اینجا باید بیاموزیم این است که باید اقدام کرد و تا زمانی که ریسک و پاداش به شکل مناسب ارزیابی شده باشند، احتمال زیان ۶۰ درصدی معامله نباید نگرانکننده باشد.