چه وقت باید از بازار دور بمانیم
حتی با وجود این همه ابزارهای تکنیکالی که امروزه در دسترس همگان قرار دارند، هنوز هم گاهی اوقات، در پاسخ به این سوال که آیا باید بخرم یا بفروشم، به سادگی باید بگوییم «نمیدانم.» این وضعیت میتواند ناشی از اختلاف میان اطلاعات حاصل از اندیکاتورهای مختلف باشد. همچنین، ممکن است این وضعیت در نتیجهی پایین بودن اعتماد به یک مدل معاملاتی نیز ایجاد شود. در هر دو صورت، معمولا بهتر است از بازار دوری کنید و سرمایهتان را برای یک فرصت بهتر در آینده نگه دارید. در این مقاله، به بررسی چند مثال میپردازیم تا نشان بدهیم در چه مواقعی تحلیلها ممکن است نتایج نامعلوم و مبهمی به دست بدهند.
ناتمام
در شکل شمارهی ۱، معاملات روغن سویا را در ماه جولای در بورس معاملات اختیار و آتی شیکاگو از اکتبر تا دسامبر ۱۹۹۶ مشاهده میکنید. در ۹ ژانویهی ۱۹۹۷، بازار با حجمی بسیار سنگین یک حرکت صعودی قدرتمند را ایجاد کرد. این حرکت میانگین متحرک ۵۰ روزه را به سمت بالا شکست. این ترکیب حجم و میانگین سیگنال خوبی برای خرید بود و روز بعد، با توجه به شکاف قیمت (gap) و حجم سنگین معاملات، یک سقف افزایش (limit-up)۱ برای بازار تعیین شد.
معاملهگرانی که به اندازهی کافی باهوش یا خوششانس بودند که در ۹ ژانویه اقدام به خرید کنند، بعدا با تناقض سیگنالها مواجه شدند. شکافها، به خصوص آنهایی که روی حجم بالا قرار دارند، سیگنالهای قدرتمندی هستند. همچنین، نفوذ به میانگین متحرک و حرکت به بالای یک محدودهی معاملاتی تکنیکال نیز سیگنالهای خوبی هستند. با وجود این، یک نمودار کندلاستیک (که در این شکل نشان داده نشده است) یک الگوی خرسی «مرد آویزان۲» را در ۱۰ ژانویه نشان میدهد. نمودارهای میلهای هیچ حرکت کاملی را روی شکاف نشان نمیدهند، و همین مسئله احتمال حرکت صعودی را با تردید مواجه میکند.
همانطور که میتوان در این نمودار مشاهده کرد، بازار به حرکت نزولی آهستهی خود ادامه داد تا به میانگین ۵۰ روزه رسید. جایی در این حرکت نزولی، معاملهگران میبایست پوزیشن لانگ خود را میبستند، و این مسئله تصدیق میکرد که انجام معامله نتیجهی مثبت به همراه ندارد. حتی اگرچه سیگنالهای خرید برای یک چارچوب زمانی بلندتر اصلاح شدند، معاملهگران باید از این بازار اجتناب میکردند – تا زمانی که الگوهای تکنیکال مطمئنتری ایجاد میشدند.
ارهی دو سر
گاهی اوقات، بازارها صرفا به این سو و آن سو حرکت میکنند – بدون آنکه منطق یا آهنگ مشخصی داشته باشند. نمودار فارکس در شکل زیر نقضهای خط روند، شکستهای اشتباه، و رفتارهای کلی و نامنظمی را نشان میدهد.
شکل شمارهی ۲ نرخ دلار استرالیا/دلار آمریکا را برای ۳۲۵ روز نشان میدهد. به شکست صعودی کوتاهمدت در سپتامبر ۱۹۹۶ با یک الگوی پرچم نامتعارف توجه کنید. در ماه نوامبر، بازار به زیر خط افقی حمایت شکسته شد – معاملهگران به این وضعیت «سر جعلی» میگویند. این حرکت فورا معکوس شد. سیستمهای دنبالکنندهی روند نظیر میانگینهای متحرک و حتی شاخص قدرت نسبی به طور مداوم قادر به انجام پیشبینی صحیح نبودند.
در شکل شمارهی ۳، نرخ دلار آمریکا/دلار کانادا به صورت هفتگی برای سه سال به نمایش درآمده است. این بازار دائما دچار بازگشت میشد و به خصوص در اواسط ۱۹۹۶ گیجکننده بود. شاید تحلیل کوتاهمدت در آن زمان کارساز میشد ولی معامله بر پوزیشنها تقریبا غیرممکن بود – البته تا زمانی که روندهای همواری در مارس ۱۹۹۶ تشکیل شدند.
مجبور کردن بازار به اتخاذ وضعیت خرید یا فروش کار اشتباهی است. خودِ بازار به ما میگوید که قرار است چه کاری انجام دهد. اگر ما متوجه نشویم که بازار چه میگوید یا اگر خودِ بازار هم به ما بگوید که نمیداند در آینده قرار است چه اتفاقی بیفتد، بهترین معاملهای که میتوانیم انجام بدهید، این است که واقعا معاملهای انجام ندهیم.
۱. سقف افزایش یا limit-up به این معنی است که بازار بر اساس یک نرخ مبادلهی حداکثریِ مجاز برای آن روز حرکت میکند. انجام هیچ معامله بالاتر از آن قیمت در آن روز مجاز نیست. این کار از ایجاد آشفتگی و هیجان کاذب در بازار پیشگیری میکند.
۲. در یک الگوی مرد آویزان، بازار بر روی (یا در نزدیکی) سقف روز باز و بسته میشود، ولی معاملات به طور قابل توجهی پایینتر از آن سقف در میانروز انجام میشوند. این یک الگوی بازگشت نزولی نسبتا خوبی است.